درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 283
بازدید هفته : 304
بازدید ماه : 2007
بازدید کل : 115095
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
شنبه 5 اسفند 1402برچسب:, :: 18:26 ::  نويسنده : مهدی        

مژده ای دل که شب نيمه شعبان آمد

بر تن مرده و بي جان جهان جان آمد

بانگ تکبير نگردرهمه عالم بر پاست

همه ی گويند مگر جلوه يزدان آمد

اززمين نوربه بالا رود امشب زيرا

نور خورشيد امامت همه ی تابان آمد

قائم آل محمد «عج»گل گلزار رسول

حجه بن الحسن «عج»آن مظهر ايمان آمد



شنبه 25 آذر 1402برچسب:, :: 15:56 ::  نويسنده : مهدی        

آهسته می شوید یگانه همسرش را

 

با آب زمزم آیه های کوثرش را

 

آهسته می شوید غریب شهر یثرب

 

پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را

 

????????????

 

بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد

 

شمع می میرد و او بار دگر می سوزد

 

یک نفر مثل درختان سپیدار بلند

 

در خیالش همه شب بین دو در می سوزد



شنبه 25 آذر 1402برچسب:"شعر شهادت حضرت فاطمه زهرا" , :: 15:54 ::  نويسنده : مهدی        

در مدینه ماتمی چون ماتم زهرا نبود

 

چون به گلزار نبی جز یک گل زیبا نبود

 

در تمام زندگی داغی برای مرتضی

 

سخت چون داغ عزیزش حضرت زهرا نبود



شنبه 25 آذر 1402برچسب:شهادت حضرت زهرا "شعر" شعر شهادت حضرت زهرا ", :: 15:52 ::  نويسنده : مهدی        

نگاه سرد مردم بود و آتش / صدا بین صدا گم بود و آتش

بجای تسلیت با دسته ی گل / هجوم قوم هیضم بود و آتش . . .



یک شنبه 19 آذر 1402برچسب:, :: 14:49 ::  نويسنده : مهدی        

من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند
از دلم رست گیاهی سرسبز
سر برآورد درختی شد نیرو بگرفت
برگ بر گردون سود
این گیاه سرسبز
این بر آورده درخت اندوه
حاصل مهر تو بود
و چه رویاهایی
که تبه گشت و گذشت
و چه پیوند صمیمیتها
که به آسانی یک رشته گسست
چه امیدی ، چه امید ؟
چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید
دل من می سوزد
که قناریها را پر بستند
و کبوترها را
آه کبوترها را
و چه امید عظیمی به عبث انجامید
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی
من به بی سامانی
باد را می مانم
من به سرگردانی
ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
من ژولیده به آراستگی خندیدم
سنگ طفلی ، اما
خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت :
” چه تهیدستی مرد “
ابر باور می کرد
من در ایینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور ؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟
هیچ
تو همه هستی من ، هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری ؟
همه چیز
تو چه کم داری ؟ هیچ



دو شنبه 3 مهر 1402برچسب:, :: 18:52 ::  نويسنده : مهدی        

عشق آنگونه قشنگست که خوارت نکند
به تمنای حقیرانه، دچارت نکند

عشق آنگونه قشنگست که با سنگِ مَحَک
هر کسی سر برسد، کسرِ عیارت نکند

ماه معشوقِ پلنگ است حواست باشد
گربه ی وحشیِ ولگرد، شکارت نکند

سخنِ عشق، نه آن است که آید به زبان
لب فرو بند، که دل حاشیه دارت نکند

منزل و منزلتِ عشق بلند است بلند
«بر حذر باش» کسی بر سرِ دارت نکند



چهار شنبه 29 شهريور 1402برچسب:, :: 8:24 ::  نويسنده : مهدی        

این اشکِ چشمِ مرثیه‌بارانِ ابرهاست

باران، چکیده‌ی غم پنهان ابرهاست

 

این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد

برقی از آتشی است که در جان ابرهاست

 

بر تنگدل تمام جهان تنگ می‌شود

سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست

 

هرکآسمان‌تر است، غمش بی‌کران‌تر است

دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست

 

ای زیستن! مساوی خود را گریستن

این اشک‌ها به پای تو تاوان ابرهاست

 

درد آن زمان که هستی بربادرفته است

جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟

 

گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد

حالم شبیه حال پریشان ابرهاست

 

این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است

باران گمان مدار که پایان ابرهاست...



سه شنبه 17 مرداد 1402برچسب:, :: 17:57 ::  نويسنده : مهدی        

زندگی مجموعه ای از رنج و حسرت های ماست

آه از این دنیا که لبریز از شکایت های ماست

کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می زدیم
این که تنهاییم، تاوان خجالت های ماست

از خدا می خواستم جام شراب عشق را
این خمار غصه تاثیر عبادت های ماست!

از دویدن های ما این چرخ، چرخیدن گرفت
آه، بازار زمین گرم از مصیبت های ماست!

بیقراری های من؛ حاضرجوابی های دوست
شعرهای خواجه سرشار از حکایت های ماست

 

حسین دهلوی



سه شنبه 17 مرداد 1402برچسب:, :: 17:52 ::  نويسنده : مهدی        

با زبان گریه از دنیا شکایت می‌کنم 

از لب خندان مردم نیز، حیرت می‌کنم
‌ 
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده‌اند 
در کنار دیگران احساس غربت می‌کنم
‌ 
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد 
من به هر کس دشمنم باشد محبت می‌کنم
‌ 
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگ‌ها 
اشک می‌ریزند تا از خویش صحبت می‌کنم
‌ 
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بی‌همزبان 
با زبان واکردنم کفران نعمت می‌کنم



سه شنبه 17 مرداد 1402برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : مهدی        

هستی ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم 

با خبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم 

 

در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی 

نکته اینجاست که من راز نگه دارترم 

 

گرچه آزردی ام ای دوست محال است که من 

چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم

 

راه بر گریه ی من بسته غرورم ای عشق

کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم 

 

من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست

باشد از خیر رسیدن به تو هم می گذرم

 

 

احسان انصاری



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 69 صفحه بعد