درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 80
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 121
بازدید ماه : 80
بازدید کل : 115311
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
شنبه 5 اسفند 1402برچسب:, :: 18:26 ::  نويسنده : مهدی        

مژده ای دل که شب نيمه شعبان آمد

بر تن مرده و بي جان جهان جان آمد

بانگ تکبير نگردرهمه عالم بر پاست

همه ی گويند مگر جلوه يزدان آمد

اززمين نوربه بالا رود امشب زيرا

نور خورشيد امامت همه ی تابان آمد

قائم آل محمد «عج»گل گلزار رسول

حجه بن الحسن «عج»آن مظهر ايمان آمد



شنبه 25 آذر 1402برچسب:, :: 15:56 ::  نويسنده : مهدی        

آهسته می شوید یگانه همسرش را

 

با آب زمزم آیه های کوثرش را

 

آهسته می شوید غریب شهر یثرب

 

پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را

 

????????????

 

بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد

 

شمع می میرد و او بار دگر می سوزد

 

یک نفر مثل درختان سپیدار بلند

 

در خیالش همه شب بین دو در می سوزد



شنبه 25 آذر 1402برچسب:"شعر شهادت حضرت فاطمه زهرا" , :: 15:54 ::  نويسنده : مهدی        

در مدینه ماتمی چون ماتم زهرا نبود

 

چون به گلزار نبی جز یک گل زیبا نبود

 

در تمام زندگی داغی برای مرتضی

 

سخت چون داغ عزیزش حضرت زهرا نبود



شنبه 25 آذر 1402برچسب:شهادت حضرت زهرا "شعر" شعر شهادت حضرت زهرا ", :: 15:52 ::  نويسنده : مهدی        

نگاه سرد مردم بود و آتش / صدا بین صدا گم بود و آتش

بجای تسلیت با دسته ی گل / هجوم قوم هیضم بود و آتش . . .



جمعه 30 تير 1402برچسب:, :: 19:56 ::  نويسنده : مهدی        

پسرم از نفس افتاد، به دادم برسید
داد از این همه بی داد به دادم برسید

تشنه ام ؛شیر ندارم ؛چه کنم ؛حیرانم
باید آخر چه به او داد به دادم برسید

دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر
چاک خورده لب نوزاد به دادم برسید

بوی آب و دل بی تاب و سپاهی بی رحم
طفلی و این همه جلاد به دادم برسید

آب دامی ست که دلبند مرا صید کند
وای از حیله ی صیاد به دادم برسید

با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان
شاه پیغام فرستاد : به دادم برسید

بارالها چه بلایی سرش آمد که حسین
میزند این همه فریاد به دادم برسید

آن کمان دار که تیرش کمی از نیزه نداشت
گشته این قدر چرا شاد به دادم برسید



سه شنبه 22 فروردين 1402برچسب:, :: 17:53 ::  نويسنده : مهدی        

رادمردی مهربان با دست های پینه دار
در میان کوچه های شهر غربت رهسپار

کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟

کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش
ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار

نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم می­شود
چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار

در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار

چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار

قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار

جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها
سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
***وحید قاسمی***



سه شنبه 22 فروردين 1402برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : مهدی        

دور شمع پیکرت،گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت

از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت

تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت

حیف شد، از آن­همه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر­ مانده روی دست دخترت

کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت

خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت

شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت

با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت

می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت
***علی اکبر لطیفیان***



پنج شنبه 17 آذر 1401برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهدی        

صدف چشم من از داغ تو گوهر بارست
چه کنم؟! کار علی بی تو به عالم، زارست!

اشتیاق تو مرا می‏کشد از خانه برون
ور نه از خانه برون آمدنم، دشوارست!

موقع آمد و شد، فاطمه جان! می‏بینم
دیده‏ی زینب تو مات در و دیوارست!

به گواهی شب و، زمزمه‏ی مرغ سحر
اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدارست

روز در خانه، پرستار حسین و حسنم
کمکم کن! که نگهداری شان دشوارست!

یاد آن روز که با زینب تو می‏گفتم:
دخترم! گریه مکن! مادرتان بیمارست!

چاه داند که به من، عمر چه ِسان می‏گذرد
قصه، کوتاه کنم ور نه سخن بسیارست

بشنو از شاعر (ژولیده)، تو راز دل من
صدف چشم من از داغ تو، گوهر بارست
ژولیده نیشابوری



پنج شنبه 26 اسفند 1400برچسب:, :: 19:31 ::  نويسنده : مهدی        

ای عاشقان ، ای عاشقان ، جان می ‌رسد ، جان می ‌رسد
مهری درخشان می‌ دمد ، ماهی فروزان می ‌رسد

آید نوای کاروان ، بر گوش جهان کان دل ستان
تا دل ستاند زین و آن ، اینک شتابان می ‌رسد

رخسار ماهش را ببین ، زلف سیاهش را ببین
برق نگاهش را ببین ، یوسف به کنعان می ‌رسد

ساقی ببخشا جام را ، از باده پر کن کام را
گو باز این پیغام را ، پیمانه گردان می ‌رسد

رونق فزای باغ‌ ها ، لطف  و صفای راغ ‌ها
بر قلب عاشق ، داغ‌ ها ، زیبا گلستان می ‌رسد

بر درگهش کن بندگی ، خواهی اگر پایندگی
کان رهنمای زندگی ، و آن مهد عرفان می ‌رسد

مهر سحر ، ماه صفا ، بحر گهر ، گنج وفا
آیینه یزدانما ، خورشید ایمان می ‌رسد

یار موافق می ‌رسد ، دلدار صادق می ‌رسد
قرآن ناطق می ‌رسد ، محبوب یزدان می ‌رسد

کاخ وفا ، قائم از او ، مهر و صفا دائم از او
غرق طرب ? صائم ? از او ، جان می ‌رسد جان می ‌رسد



دو شنبه 7 مهر 1399برچسب:, :: 21:20 ::  نويسنده : مهدی        

دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت/ شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست/ اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

زگرد راه برون آ که پیر دست به دیوار/ به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت

بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه/ نمی‌رمد مگر از توتیای گرد سپاهت

بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست/ تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت

جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید/ به روی چون منی الحق دریغ چشم ونگاهت

در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر/ دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت

اگر به باغ تو گل بردمید و من به دل خاک/ اجازتی که سر برکنم به جای گیاهت

تنور سینه ی ما را ای آسمان به حذر باش/ که روی ماه سیه می کند به دوده ی آهت

کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت/ چه کوه های سلاطین که می شود پر کاهت

تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی/ که سر جهاد تویی و خداست پشت پناهت

خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری/ تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت



جمعه 18 مرداد 1398برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : مهدی        

امام محمد باقر (ع) پنجمین امام شیعیان و معروف به باقرالعلوم به معنای شکافنده علوم است. امام باقر (ع) دارای فضایل اخلاقی بسیار بوده و روایت است که بسیار بخشنده و مهربان بود حتی با کسانی که نسبت به او رفتار بدی داشتند. ایشان همانند خورشیدی درخشان بر آسمان دانش درخشید و پس از عمری تلاش در میدان بندگی خدا و احیای دین و ترویج علم، در روز هفتم ماه ذی‌الحجه سال 114 هجری قمری به ملاقات الهی شتافت. ایشان در بقیع، کنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) و عموی پدرش امام حسن بن علی (ع) مدفون گشت. شهادت این امام بزرگوار را تسلیت عرض می‌کنیم.
 
 
نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را
 
تمام دلهره‌ها، تمام فاصله را
 
تو انتهای غمی از کجا شروع کنم
 
خودت بگو بنویسم کدام مرحله را
 
چقدر خاطره تلخ مانده در ذهنت
 
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را
 
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
 
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
 
چقدر گریه نکردید با سه ساله چقدر
 
به روی خویش نیاورد‌ اید درد آبله را
 
دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش
 
نگاه تشنه آن کاروان یک دله را
 
هنوز یک به یک آری به یاد می آری
 
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
 
مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
 
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
 
 
 


پنج شنبه 9 خرداد 1398برچسب:, :: 13:6 ::  نويسنده : مهدی        

ﻗﻄﻌﻪ " ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﯼ ﺷﺎﻩ ﭘﻨﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ "
ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﯼ ﺷﺎﻩ ﭘﻨﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺧﻂ ﺍﻣﺎﻧﯽ ﺯ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺍﯼ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﻠﺠﺄ ﺩﺭ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ
ﺩﻭﺭ ﻣﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻭ ، ﺭﺍﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺍﯼ ﮔﻞ ﺑﯽ ﺧﺎﺭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻋﺸﻖ
ﻗﺮﺏ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﭼﻮ ﮔﯿﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﻻﯾﻖ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍِﺫﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺣَﺮﯾﻤﺖ ﺑﻪ ﻣَﺜَﻞ ﮐﻬﺮﺑﺎﺳﺖ
ﺷﻮﻕ ﻭﺳﺒﮏ ﺧﯿﺰﯼ ﮐﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺗﺎﮐﻪ ﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮔﺪﺍﺯﻡ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ
ﮔﺮﻣﯽ ﺟﺎﻥ ﺳﻮﺯ ﺑﻪ ﺁﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﻟﺸﮕﺮﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﯽ ﮐﺴﻢ ﺍﯼ ، ﺷﺎﻩ ﭘﻨﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺍﺯ ﺻﻒ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﻧﮕﻬﯽ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺑﺎ ﻧﻈﺮﯼ ، ﯾﺎﺭ ﻭ ﺳﭙﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺩﺭ ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﻡ ﻧﻬﻨﺪ
ﻧﻮﺭ ﺑﺪﺍﻥ ﺷﺎﻡ ﺳﯿﺎﻫﻢ ﺑﺪﻩ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﻋﻄﺎ ﺑﺨﺶ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻤﯽ
ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺣﺎﺟﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﺪﻩ


پنج شنبه 29 فروردين 1398برچسب:, :: 8:57 ::  نويسنده : مهدی        

در آستانه میلاد منحی عالم بشریت دو تا دو بیتی از خانوم سلیمانپور تقدیم ساحت مقدس آقا امام زمان
 
 
 
ﺕ ﺧﻮﻭ ﺩﻭﻧﯿﺎ ﻟﻪ ﺑﻦ ﻫﺎ ﺋﻪ ﻧﺘﻈﺎﺭﺩ ...
ﺧﻮﻩ ﺯﯾﻪ ﻭ ﻫﻪ ﺭ ﮐﻪ ﺱ ﺟﻪ ﻣﯿﻞ ﺑﻮﺩﻩ ﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ .
ﻟﻪ ﭘﯿﺸﺘﺌﻪ ﻭﺭ ﺗﻪ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻭﻩ ﺩﻩ ﺭ ..
ﺧﻮﺩﺍ ﺧﻮﻩ ﯼ ﻫﻪ ﺭ ﻓﻪ ﺭﻩ ﺝ ﺑﻪ ﯾﺪﻥ ﻭﻩ ﮐﺎﺭﺩ 
 
 
ﺩﻩ ﻟﻢ ﭼﯿﻮ ﺁ ﺳﻤﺎﻥ . ﺍﻭﺭﯼ ﻭ . ﺗﺎﺭﻩ
ﭼﻪ ﻧﯽ ﺣﺴﺮﺕ ﻟﻪ . ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﺩﯾﺎﺭﻩ
ﻋﺰﯾﺰ ﻭ . ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺳﺮﻣﻪ ﭘﻮﺷﻢ
ﻫﻨﺎﯼ ﺑﺎﯾﺪﻥ ، ﺯﻣﺴﺎﻧﯿﺶ ﻭﻩ ﻫﺎﺭﻩ ،،،،،،،،،
 
 


چهار شنبه 3 مرداد 1397برچسب:, :: 7:13 ::  نويسنده : مهدی        

شعر ولادت امام رضا(ع) غلام رضا سازگار

 

مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد

 

عالم پیر از این نشئه جوان می گردد

 

سر تسلیم به پای تو فرود آوردم

 

که به انگشت ولای تو جهان می گردد

 

تا نهد چهره به خاک قدم زوّارت

 

سنگ از دامنۀ کوه، روان می گردد

 

با تولاّی تو چون سینۀ دریا به کلیم

 

وادی خوف و خطر مهد امان می گردد

 

هر کجا نام خراسان تو آید به زبان

 

اشک شوق است که از دیده، روان می گردد

 

سجده بر گنبد زرّین تو آرد خورشید

 

که به امواج فضا نورافشان می گردد

 

آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق

 

خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد

 

همه اعضای وجودم نه سر هر مویم

 

به ثنای تو سراپای زبان می گردد

 

نقش شیر از نگه نافذ تو شیر شود

 

گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد

 

همچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز

 

گرد گلدستۀ صحنینتو جان می گردد

 

دیده از هستی خود بلکه زخود می پوشم

 

تا که چشمم به رواقت نگران می گردد

 

با تو از آتش دزوخ گل جنّت روید

 

بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد

 

زائر کوی تو آرد به خداوند طواف

 

دل من گِرد مزار تو از آن می گردد

 

آسمان ها به طواف حرمت مشغولند

 

تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد

 

تیغ با معجز ابروت کند کار سپر

 

تیر از گردش چشم تو کمان می گردد

 

ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت

 

تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد

 

کافر ارنام رضا را ببرد در دوزخ

 

دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد

 

روز پرواز کتب پای صراط و میزان

 

کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد

 

لاله از خشت طلای تو برون آرد سر

 

سنگ با معجز تو درّ کران می گردد

 

موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود

 

عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد

 

گر چه حجّ فقرائی به طواف حرمت

 

تا ابد دایرۀ کون و مکان می گردد

 

گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند

 

همه بی مهر ولای تو زیان می گردد

 

می دهد روی خدا را به همه خلق نشان

 

هر که در کوی تو بی نام و نشان می گردد

 

هر که بر پنجره های حرمت گیرد دست

 

پنجه اش عقده گشای همگان می گردد

 

روح بخش دل و جان است و روان قرآن

 

هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد

 

تا کند نغمه سرایی به ثنایت (میثم)

 

گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 5:12 ::  نويسنده : مهدی        

درد دلهام برای تو حسین بسیار است

 

بسته ام بار سفر چشم به راهم یار است

 

خوشی عمر مرا بود به نه سال فقط

 

بعدِ زهرا علی از دست فلک بیزار است

 

ابن ملجم به خیالش که مرا کُشت ولی

 

قاتل اصلی من ضرب در و مسمار است

 

حسن از کوچه چه دیدست که لکنت دارد

 

که هنوزم که هنوز است دلش بیمار است

 

به ابالفضل سپردم که کنارت باشد

 

او گرفتار تو و در همه جا غمخوار است

 

بیشتر از همه دلواپس زینب هستم

 

که به هر شهر اسیرِ سرِ هر بازار است

 

زیور آلات به همراه مبر کرب و بلا

 

اُلفت مردم کوفه به طلا بسیار است



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 5:10 ::  نويسنده : مهدی        

رحمی کن ای پدر تو بر این اضطراب ها

 

آتش مزن به جانم با این شتاب ها

 

از وقتی آمدی دل من شور می زند

 

آرام باش خاطر ما دل کباب ها

 

بر آسمان نگاه مکن ای عزیز من

 

وا می کنی برای چه بغض سحاب ها ؟

 

امشب که قصد کرده ، که ویران کند دلم ؟

 

ای مرگتان رسد ، همه خانه خراب ها !

 

بعد از تو روزگار که روشن نمی شود

 

تاریک می شوند دگر آفتاب ها

 

امشب برای زخم تو مرهم نهم پدر

 

با یاد زخم سینه و آن التهاب ها

 

چشم تو گفت : صبر کنم که فقط همین ...

 

...یک بار نیست دیدن صورت خضاب ها

 

بعد از رسول و فاطمه حالا تو می روی

 

تعبیر می شوند یکایک چو خواب ها

 

بعد از حسن ، حسین نباشد چه می شود ؟!

 

من هستم و تحمل رنج و عذاب ها

 

من هستم و نظاره ی ی یک چوب خیزران

 

من هستم و شلوغی بزم شراب ها



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 5:8 ::  نويسنده : مهدی        

تیغی فرود آمد و فرقت شكست آه

 

فرقت شكست و موی تو در خون نشست آه

 

خون قطره قطره از تب پیشانی ات گذشت

 

چشم تو را در آن سحر تیره بست آه

 

دوران ناب ساغر عمرت به سر رسید

 

دیگر خمار مرگ شد آن چشم مست آه

 

زخم سرت عمیق شد اما تو را نكشت

 

آری تو را كه طاقت این درد هست، آه

 

از آن دمی كه ماه تو در خاك و خون نشست

 

در بین كوچه آینه ی تو شكست آه

 

زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت

 

زخمی كه بر نداشت دمی از تو دست آه

 

حالا دوباره همدم زهرای خود شدی

 

دیگر بس است ناله و دیگر بس است آه 



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 5:6 ::  نويسنده : مهدی        

هيچ كس غُربت خونين تو را درك نكرد

 

عشق وآئين تو و دين تو را درك نكرد

 

گرچه برمردم جاهل تو سلوني گفتي

 

يك نفرديده حق بين تو را درك نكرد

 

باربرداشتي ازدوش همه خلق و كسي

 

كول بار غم وسنگين تو را درك نكرد

 

هركه دلداده ايمان و ولاي تو نشد

 

معني مكتب و آئين تو را درك نكرد

 

همه ديدند كه خون دلت از فرقت ريخت

 

يك نفر محنت ديرين تو را درك نكرد

 

جزتو اي صبح سعادت بخدا هيچ كسي

 

لذت رفتن شيرين تو را درك نكرد

 

بعد پرپرشدنت اي گل ايثار ، كسي

 

چمن غرق رياحين تو را درك نكرد

 

ره به سرچشمه خورشيد نيابد هرگز

 

هركسي مصحف زرين تو را درك نكرد

 

جزتو كزحال «وفائي» همه دم باخبري

 

هيچ كس حالت مسكين تو را درك نكرد



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 5:4 ::  نويسنده : مهدی        

اي كاش بگيرند از امروز سحر را

 

اي اهل ِ حرم سير ببينيد پدر را

 

شمشير پُر از زهر گرفته ز طبيبان

 

بر نسخه ي تو فرصت اما و اگر را

 

جز تو چه كسي عفو كند قاتل خود را

 

آن قاتل ِ خوابيده ي عمري دم ِ در را

 

حتي خودِ قاتل پس از آن ضربه به خود گفت

 

اي كاش كه برداري از اين سجده كمر را

 

باور نكند كوفه كه تو اهل ِ نمازي

 

وامانده دهانش كه شنيده ست خبر را

 

سخت است ولي باز براي دلِ زينب

 

يك روز به تأخير بينداز سفر را



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 5:1 ::  نويسنده : مهدی        

که دیده در دل محراب پیکری خونین؟

 

میان شور و شرر سجده با سری خونین

 

 

برای وسعت هفت آسمان تداعی شد

 

دوباره قصه ی پرواز با پری خونین

 

 

و رفت باغ به تاراج نهروانی ها

 

نشست زخم تبر بر صنوبری خونین

 

 

زبان روزه نماز پر از جراحت را

 

سلام داد از اعماق حنجری خونین

 

 

بدون شک متولد شده ست این فتنه

 

از آتشی که زد ابلیس بر دری خونین 

 



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 4:59 ::  نويسنده : مهدی        

از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست

 

تا صبح حشر بر سر بر سینه میزنم

 

جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست

 

دارم برای چند نفر سینه میزنم

 

 

من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت

 

زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود

 

گر چند ضربه هم زده بودن باز هم

 

پیشانی تو بیش از این وا نمیشود

 

 

 

گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند

 

می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو

 

گفتند گفته ای که تماشام میکنند

 

میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو

 

بابا خودت بگو سر بازار میروم

 

بابا خودت بگو که گرفتار میشوم

 

بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند

بابا بگو بدون علمدار میشوم



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 4:56 ::  نويسنده : مهدی        

شعر درمورد شهادت امام علی از زبان حضرت زینب

 

نیست مادر تا ببیند اشکهای جاری ام

 

نیست تا اینکه دهد آن مهربان دلداری ام

 

می رود از حال و خواب از چشمهایم می رود

 

خاطرات دردناکی دارم از بیداری ام

 

روزگاری مادر و حالا پدر شد رفتنی

 

غم همیشه با من است و می کند غمخواری ام

 

میهمان خانه ام را کوفه از دستم گرفت

 

تا ابد شرمنده ام کرده است مهمانداری ام

 

من بدم می آید از این کوچه های چشم تنگ

 

سخت باشد در چنین وضعی امانت داری ام

 

بعد تو کوفه به من بی احترامی می کند

 

نیست یک محرم نماید در غریبی یاری ام

 

بیست سالِ بعد هم باشد سرم را بشکنم

 

تا بیاید باز بوی تو زخون جاری ام

 

دختر تو باشم و بی پرده باشد محملم

 

تو بگو آیا سزاوار چنین آزاری ام

 

خطبه می خوانم ولی با غیرت لحن شما

 

آن زمانی که بیایم پابه پای قاری ام

 

گر ابالفضلت برم باشد خیالم راحت است

 

کوفه می داند که ناموس چنین سرداری ام

 

من خودم معجر رسان دختران حیدرم

 

کور خواهد شد نخواهد دید دشمن، خواری ام



چهار شنبه 16 خرداد 1397برچسب:, :: 4:50 ::  نويسنده : مهدی        

فرق مرا تو طاقت دیدن نداشتی

هجده سر بریده ببینی چه می کنی

 

اینجا همه به گریه ى تو گریه می کنند

خنده به اشک دیده ببینی چه می کنی

 

خون ریزد از شکاف سرم خون جگر شدى

جسمى بخون تپیده ببینى چه می کنى

 

تو یکسره به چشم پدر بوسه می زنى

تیریى درون دیده ببینی چه می کنى

 

وقتى که می رسد ز شریعه، حسین را

با قامتى خمیده ببینی چه می کنى

 

طفلان در به در به بیابان کربلا

چون آهوى رمیده ببینی چه می کنى

 

یک ضربه زد به فرق سرم راحتم نمود

تو قتل صبر، دیده؟، ببینى چه می کنى

 

من پیکرم به غیر سرم لطمه اى ندید

جسمی گلو بریده ببینی چه می کنی ... 



سه شنبه 11 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 12:16 ::  نويسنده : مهدی        

میلاد یگانه منجی عالم امکان مهدی صاحب زمان بر تمام شیعیان جهان مبارک باد

 

مُژده خواهم که گُلِ نرگسِ زیبا آمد !

 

تا در این صُبحِ قشنگ

 

بهترینِ هدیه یِ عرش

 

چو نگینی بر فرش

 

پیشِ چشمانِ همه باز و شکوفا بشود !

 

که خدا می داند

 

با نگاهِ نابّ اش

 

عندلیبانِ همه در پروازند

 

نغمه ها همچو دل انگیزترین آینه ها پیدایند

 

دل و جان همدمِ و هم آوازند

 

چهره ها رخشان اند

 

موج ها آرام اند

 

آب ها آزاد اند

 

چشمه ها شیرین اند !

 

 

 

آسمان از قفسِ تنگ ، رها گردیده ست

 

دلِ هر چلچله‌ دریایِ صفا گردیده ست ؛

 

منبعِ فيض و جوانمردى و احسان پیداست

 

مهرِ مولا رعناست ،

 

جام هایِ دلِ ما مثلِ بُلور

 

شعرمان شعرِ ظهور

 

گنج ها بی پایان

 

آفتابش تابان

 

دست ها سویِ اُفق چون باران

 

و کنون

 

فصل ها جُمله بهاران شده اند ؛

 

و همه می دانند

 

وارثِ تاجِ نبی

 

که چنین رحمانی ست

 

همه از نسلِ علی ست !

 

و به سودایِ گُلِ سُرخ قسم

 

با سفیری شاداب

 

و نگاهِ مهتاب

 

در همین لحظه یِ شاد

 

صحبتِ گل ها را

 

می توان با نظری معنا کرد ،

 

تا که خورشیدِ رُخِ زیبایش

 

پُشتِ آدابِ دعا سر بزند !

 



شنبه 8 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 13:14 ::  نويسنده : مهدی        

هر لحظه عمرت شده از پیش مقدر

یک تاج کیانی و دگر خاک سیه سر

 

یک قطره باران نچکد بی نظر دوست

سیلاب کند انچه که او کرده مقرر

 

محدود بود قدرت تاثیر تو جانا

بر دایره پرگار کشد خط مدور

 

ما قره به خویشیم و نبینیم حقیقت

هر چند بود جلو حق پاک و منور

 

هر باز دمت جلو الطاف الهی ست

لیکن شده ای غافل ازاین لطف مکرر

 

دل خوش منما بر ثمر باغ عزیزت

بی اذن خداوند کجا باغ دهد بر

 

در هر دو جهان بنده و شرمنده انیم

زیرا که خداوند بود مالک و سرور



شنبه 1 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 12:33 ::  نويسنده : مهدی        

ﻣﻪ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﻣﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺭﻭﺯ ﭼﺎﺭﻡ ﭘﺴﺮ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﭘﺪﺭﺵ ﺣﯿﺪﺭ ﮐﺮﺍﺭ ﺯﻣﯿﻼﺩﺵ ﺷﺎﺩ

ﺑﺮ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻤﯿﺎﻥ ﻣﺎﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻧﺎﻣﺶ ﻋﺒﺎﺱ ﺷﺪ ﻭﻣﻌﻨﯽ ﺁﻥ ﺷﯿﺮ ﺩﮊﻡ

ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮﺍﻥ ﻋﺮﺏ ﺷﯿﺮﺗﺮﯾﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺟﻤﻠﻪ ﺫﺭﯾﻪ ﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﻧﻨﺪ

ﯾﮏ ﺑﺮﺍﺩﺭﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺭﻭﻣﻌﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻻﺩ ﺑﺘﻮﻝ

ﭘﺴﺮﻡ ﺑﻬﺮ ﻏﻼﻣﯽ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺯﺩ ﻭﮔﻔﺘﺎ ﺑﯿﻨﻢ

ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﮐﺮﺑﺒﻼ ﺗﻘﺶ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺁﻣﺪﻩ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﭙﻬﺪﺍﺭ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﺸﻮﺩ

ﺁﻥ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﯾﻞ ﻟﺸﮕﺮ ﺩﯾﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ ﺩﺭﺱ ﻭﻓﺎﯾﺶ ﺩﺍﺩﻩ

ﺍﺳﻮﻩ ﺑﺮﺍﻫﻞ ﻭﻓﺎﯾﺎﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺁﻣﺪﻩ ﺳﺎﻗﯽ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺣﺴﯿﻨﺶ ﮔﺮﺩﺩ

ﺁﺏ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﻭ ﭼﻠﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺭﻭﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺑﻪ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ

ﺑﻬﺮ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻋﻤﻮ ﭘﺮﺩﻩ ﻧﺸﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﮐﻒ ﺑﺰﻥ ﺧﻮﺏ ﻃﻠﺐ ﮐﻦ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺑﺒﻼ

ﺑﺎﺏ ﺣﺎﺟﺎﺕ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺛﻤﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ



دو شنبه 13 فروردين 1397برچسب:, :: 7:19 ::  نويسنده : مهدی        

ﺍﺷﻌﺎﺭرحلت ﺣﻀﺮﺕ ﺯﯾﻨﺐ ‏( ﺱ ‏) - ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺣﯿﻤﯽ

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ...

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﭘﺎﻱ ﺑﻲ ﺭﻣﻖ ﺍﻭ ﺗﻮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻴﻦ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺑﺎﺭ ﺍﻣﺎﻧﺘﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﭼﻴﺰﻱ ﮐﻢ ﺍﺯ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺟﺰ ﮔﻴﺴﻮﺍﻥ ﻏﺮﻕ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺭﻭﻱ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎ

ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺑﻼ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺳﺎﻳﻪ ﺑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺣﻮﺍﻟﻲ ﮔﻮﺩﺍﻝ ، ﺳﺎﺭﺑﺎﻥ

ﺭﺍﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ؟

ﻳﮏ ﺷﻬﺮ ﭼﺸﻢ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ... ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ

ﺷﻬﺮﻱ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﻭّﺕ ﻭ ﻏﻴﺮﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺁﺭﻱ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺍﻍ ﻭ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﮐﺸﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﺍﻣﺎ ﺗﻨﻮﺭ ﻭ ﺗﺸﺖ ﻃﻼ ﺭﺍ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺩﻳﮕﺮ ﻟﺐ ﻣﻘﺪﺱ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺑﻼ

ﺟﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻮﺳﻪﯼ ﺁﻥ ﺧﻴﺰﺭﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ !

ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺣﯿﻤﯽ

 



پنج شنبه 17 اسفند 1396برچسب:, :: 8:25 ::  نويسنده : مهدی        

قاسم صرافان

دریایی و دل دادی یک روز به دریایی

این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی

هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو

هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی

شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست

عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی

از نور تو یا کوثر! ـ تا کور شود ابترـ

دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!

مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه

منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی

معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد

هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی

باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت

حالا که زمین دارد انسیه حورایی

آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر

آن روز تو می‌آیی ای جلوه‌ی زیبایی!

هم دختر طاهایی هم همسر مولایی

قدر تو ولی این نیست، اینست که زهرایی

گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم

هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی

در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!

"ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی



دو شنبه 30 بهمن 1396برچسب:, :: 11:59 ::  نويسنده : مهدی        

ﺍﺳﻤﺎﺀ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ : ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺻﺪﺍﻯ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺷﻨﻴﺪﻡ ، ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻧﺒﻴﻨﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﻄﻔﻰ ﻭ ﺍﺷﺘﻴﺎﻗﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻋﻠﻰ ﻣﺮﺗﻀﻰ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﺶ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﻰ ﻭ ﮔﺮﻳﻪﺍﺵ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﻴﻦ ﺷﻬﻴﺪ ﻭ ﭘﮋﻣﺮﺩﮔﻰ ﻭ ﺣﺴﺮﺗﺶ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺗﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﺍﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﺮﺣﻢ ﻓﺮﻣﺎﺋﻰ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﻯ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﻨﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺗﺮﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﺷﻮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥﺗﺮﻳﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻧﻰ . ‏( 4 ‏)

شهادت فاطمه الزهرا ،بانوی زنان جهان و دختر پیامبر گرامی اسلام بر تمام عذاران  جهان تسلیت باد



دو شنبه 30 بهمن 1396برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : مهدی        

ﻣﻦ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﺁﺭﺯﻭﻣﻪ ﯾﺎ ﺣﺴﻦ ﻏﺮﯾﺐ ﻣﺎﺩﺭ

ﺗﻮ ﺑﻘﯿﻊ ﺣﺮﻡ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﺎ ﺣﺴﻦ ﻏﺮﯾﺐ ﻣﺎﺩﺭ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺿﺮﯾﺢ ﺧﺎﮐﯽ ﺍﺕ

ﻧﻪ ﯾﻪ ﺷﻤﻌﯽ ﻧﻪ ﯾﻪ ﺯﺍﺋﺮ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺗﻮ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺍﻣﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ

ﻏﺮﺑﺖ ﻗﺒﺮﻫﺎﯼ ﺧﺎﮐﯽ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﻗﺎ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ

ﯾﻪ ﺯﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﺣﺮﻭﻣﯽ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺍﮔﻪ ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﯿﻮﻥ ﮐﻮﭼﻪ

ﺍﻭﻥ ﻣﯿﻮﻥ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭ ﮔﻮﺷﺶ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻣﻦ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ

ﺯﻥ ﺑﺎﺭﺍﺩﺍﺭ ﻣﺮﯾﺾ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻩ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺟﺎﯼ ﭘﺎ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﭼﺎﺩﺭ ﭼﺎﺩﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﺎﺩﺭ

ﺑﺮﺍ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺪ ﺗﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺣﺴﻨﻢ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﻧﮕﯽ ﭼﯽ ﺩﯾﺪﯾﻢ

ﺑﺮﺍ ﻣﺮﺩﺍ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺼﻪ ﺍﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺻﻮﺭﺗﺶ ﮐﺒﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭ ﺷﻮ ﺷﮑﺴﺖ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ

ﺧﻮﻥ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ﺯ ﺯﺧﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﻮﻥ ﺭﯾﺰﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﯿﺴﺎﺯﻩ

ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ ﺣﯿﺪﺭ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺯﯾﻨﺒﻢ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ ﮐﻔﻦ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ

ﺍﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﯼ ﺣﺴﯿﻨﻢ ﻏﯿﺮ ﺑﻮﺭﯾﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺩﺧﺘﺮﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﯼ ﺭﻭ ﺗﻞ ﺧﺎﮐﯽ

ﻣﻦ ﺗﻮ ﮔﻮﺩﯼ ﺍﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﯿﺎﺩ ﻧﻤﯿﺸﻪ

)) ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﻏﺮﯾﺐ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﯾﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﻝ ﻣﻦ ((

ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺁﻗﺎ ﻧﯿﺎﺩ ﮐﺮﺑﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻣﻦ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﻭ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﮐﺮﺑﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺣﺮﻡ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﻪ ﻏﺮﯾﺐ ﺑﯽ ﮐﺲ ﻭ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﻭ

ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﺑﻮﺱ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﺎﺩ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ

ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻏﺮﻭﺏ ﺟﻤﻌﻪ

ﻋﺼﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﺗﻮ ﺣﺮﻣﯿﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻫﺮﮐﺴﯽ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ

ﺍﺻﻼ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭﺩ ﺩﻭﺍ ﻧﺸﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﻭ ﺑﮕﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺗﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ

ﻣﺜﻞ ﭘﺮﭼﻢ ﺭﻭ ﮔﻨﺒﺪ ﻃﻼﯼ ﺁﻗﺎﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﯾﻮﺳﻒ ﯾﻪ ﮔﺪﺍ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺧﻮﺑﺎ

ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﯾﻮﺳﻒ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﻦ ﺁﻗﺎ ﺟﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﻮﮐﺮ

ﺍﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﻧﻮﮐﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﯽ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻫﺮﮐﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺗﻮ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﺍﺩﻡ

ﺩﺳﺖ ﺭﺩ ﻧﺰﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺳﮕﻢ ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﺖ

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺳﮓ ﻫﻢ ﺣﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻣﻦ ﯾﻪ ﻋﻤﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺁﻗﺎ ﻧﻤﮏ ﻭ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﻤﮑﺪﻭﻥ

ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺯﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﮐﺎﺳﻪ ﻟﯿﺲ ﻧﻮﮐﺮﺍﺗﻢ ﯾﻪ ﮔﺪﺍﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﺍﺩﻡ

ﺗﻮ ﻣﻨﻮ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﻫﯿﺌﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻣﺪﺩ ﮐﻦ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺟﻨﺖ

ﻣﯿﮕﻢ ﺁﯼ ﺧﺪﺍ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻣﺸﺪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﻪ ﮐﺒﻮﺗﺮ ﻏﺮﯾﺒﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺻﺤﻦ ﺍﺕ ﻟﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ

ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﺩﻭﻧﻪ ﺑﭙﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﺯ ﺑﮑﺸﻢ ﭘﺮ ﺗﻮﯼ ﺻﺤﻦ ﺍﻧﻘﻼﺑﺖ

ﻣﯿﻮﻥ ﺻﺤﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﻬﺪ ﻫﯿﺞ ﺟﺎ ﮔﻮﻫﺮﺷﺎﺩ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻡ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﺁﺑﻢ ﺁﺏ ﺳﻘﺎﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺗﻮ

ﻣﯽ ﻧﺎﺏ ﻭ ﺁﺏ ﮐﻮﺛﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﻭﻡ ﻣﺜﻞ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﯾﺎﺭﺿﺎ ﺟﻮﻥ ﺟﻮﺍﺩﺕ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﺩ ﺯﯾﺎﺭﺕ

ﯾﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺑﺎﺕ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﮐﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺻﻔﺎ ﻭ ﻣﺮﻭﻩ ﻧﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺸﻬﺪ

ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﻮ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻣﺸﺪ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻣﺰﺩ ﺍﯾﻦ ﮔﺪﺍﯼ ﺷﺎﻋﺮ ﯾﻪ ﺳﺤﺮ ﺗﻮ ﺻﺤﻦ ﺣﯿﺪﺭ

ﻃﺒﻊ ﺩﻝ ﺗﺎ ﻧﺮﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻃﺒﻊ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﻣﺴﺘﻢ ﻣﯽ ﭘﺮﻩ ﺗﺎ ﺻﺤﻦ ﺣﯿﺪﺭ

ﺑﺮﺍ ﯾﻪ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻧﺠﻒ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﺭﺿﺎ ﺣﺴﻦ ﭘﻮﺭ

 



دو شنبه 30 بهمن 1396برچسب:, :: 11:49 ::  نويسنده : مهدی        

ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ

ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻏﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ

ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ

ﺻﻔﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ

ﮐﻨﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻧﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺑﺎﺩ

ﻭ ﺣﺘﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ

ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﯿﺎﻫﯽ

ﺧﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ

ﺯ ﭼﺸﻤﺶ ﺳﯿﻠﯽ ﮐﯿﻦ ﺳﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ

ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ

ﺧﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ

ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﭘﻬﻠﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ

ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺯﺧﻢ ﻓﺪﮎ ﺧﻮﺭﺩ

ﺩﻝ ﺭﯾﺶ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻧﻢ ﻧﻤﮏ ﺧﻮﺭﺩ

ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻧﯿﺎ

ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺘﮏ ﺧﻮﺭﺩ

ﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺷﺒﻨﻢ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ

ﻭ ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺯﺩ

ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻣﺘﯽ ﺧﻢ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ

ﺷﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻏﻤﺨﻮﺍﺭ ﺯﻫﺮﺍ ‏( ﺱ ‏)

ﻭ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺳﻮﺍﻝ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺑﺎ

ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺑﺒﻮﺳﻢ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ

ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ

ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﻧﻢ ﻧﻢ

ﻭ ﺩﺭ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻣﻖ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺎﺗﻢ



پنج شنبه 26 بهمن 1396برچسب:, :: 9:8 ::  نويسنده : مهدی        

نمنيه طاقت نيه توانام......
             
 يا علي هاناي برس وهانام
 
  يا هاناي يه درياي نيله.......
            

مسلمان و دس كافراسيره


        يا علي بي گناه و تقصير...........


      يه گردن دو طوق دوپاچهارزنجير


 
يا علي و حق خود وكلامت..
            
وقاپي پرنوردوانزده ايمامت



يا علي هاناي فره تنگمه..
    
وينه كارواني له ري لنگمه



علي عليمه عليم ضروره....
             
علي حاضره مه ذهنم كوره


 
هر له گهواره تا وه لب گور.........
           
 ياعلي دسم گيرخودشفاخوام بو



سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 8:50 ::  نويسنده : مهدی        

بیا که آینه ی روزگار ، زنگاری است

 

بیا که زخم زبان های دوستان کاری است

 

به انتظار نشستن در این زمانه ی یاس

 

برای منتظران چاره نیست ناچاری است

 

به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما

 

قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

 

چه قاب ها و چه تندیس های زرینی

 

گرفته ایم به نامت که کنج انباری است !

 

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود

 

کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

 

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم

 

تمام سال اگر کارمان عزاداری است

 

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند

 

که کار منتظرانت همیشه بیداری است

 

به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو

" چه جای دم زدن نافه های تاتاری است "

 

 



سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 8:42 ::  نويسنده : مهدی        

از اين سفر با خود نخواهم برد باري

 

جز شرمساري شرمساي شرمساري

 

از بس كه با من مهربان رفتار كردي

 

احساس كردم زائري جز من نداري

 

صدها من اینجا هست اما من کدامم؟

 

گم کرده ام خود را در این آیینه کاری

 

اینجا قرار است امشب آرامش بگیرم

 

آرامش است این حال خوش یا بی قراری؟

 

ديدم ضريحت را -هزاران چشم بيدار-

 

ديدم تو هم دلتنگي از چشم انتظاري



سه شنبه 10 بهمن 1396برچسب:, :: 20:23 ::  نويسنده : مهدی        

اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

***

 

بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را

 

با گریه می بینم غروب آخرت را

 

من التماس لحظه های درد هستم

 

آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟

 

دست مرا بستند و پشتم را شکستند

 

می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟

 

حالا که روی پای من از حال رفتی

 

فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!

 

پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد

 

می دید اگر یک مشت از خاکسترت را

 

افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت

 

واکن دوباره چشمهای نوبرت را

 

بر زانوی تنهایی خود سر گذارم

 

وقتی ندارم بر سر زانو سرت را

 

 



سه شنبه 10 بهمن 1396برچسب:, :: 20:19 ::  نويسنده : مهدی        

اشعار فاطمیه

 

اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

***

 

گریه کن گریه عزیزم که سبکتر بشوی

 

وقت آن نیست که اینگونه کبوتر بشوی

 

همسر تازه جوانم نکند خسته شدی

 

نکند باعث تنهایی حیدر بشوی

 

قول دادم که حواسم به حسین ات باشد

 

پس نبینم که دگر فاطمه مضطر بشوی

 

کاش می شد گل یاسم که بخندی از نو

 

کاش می شد بشکوفی و معطر بشوی

 

می کشی شوهر خود را زخجالت گر تو

 

چهره نیلوفری دیدار پیمبر بشوی

 

راستی خانه ی ما را چه کسی آتش زد ؟

 

ای گل من چه کسی خواست که پرپر بشوی ؟

 

بغض خود را بٍشکن چونکه علی مایل نیست

 

با غم و غصه در این خانه به آخر برسی

 

ای که با خنده تو بیگانه شدی پس بانو

 

گریه کن گریه عزیزم که سبکتر بشوی



جمعه 6 بهمن 1396برچسب:, :: 11:5 ::  نويسنده : مهدی        

ﺷﻌﺮ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﻟﻄﯿﻔﯿﺎﻥ ، ﻭﯾﮋﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ‏( ﻋﺞ ‏)

 

ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﻮ ﺍﻣﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺯﻫﺮﺍ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻫﺎ

ﺍﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﺻﺒﺤﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺪﯾﻢ

ﺍﻣﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻗﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﺍﺯ ﻧﺎﺯ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺻﻼ ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯼ ﮔﺬﺭ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﺍﻣﺮﻭﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﭼﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﻨﯿﻢ

ﺁﻗﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺗﺮ ﺷﻮﯾﻢ

ﺗﺎ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﻤﺎﻥ ﻧﺸﺪﯼ ﺗﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﯾﺎﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺑﯿﺎﯼ ﻗﻨﻮﺗﻢ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺍﺳﺖ

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ ﯾﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ



جمعه 6 بهمن 1396برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : مهدی        

سید مجتبی شجاع

 

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز

و به امید نگاهت دل ما مانده هنوز

 

بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد

لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز

 

فقرا پیش کریمان که معطل نشوند

منتظر بر سر راه تو جدا مانده هنوز

 

در نبودت ز دلم صدق و صفا کم کم رفت

مهرت اما به دلم شکر خدا مانده هنوز

 

می‎شود دیدن روی تو نصیبم یا نه؟

دل من بین همین خوف و رجا مانده هنوز

 

هر چه که خواسته‎ام داده‎ای اما آقا

با شما یک سفر کرب و بلا مانده هنوز

 

ای امید همه دل‎های شکسته برگرد

دختری در عقب قافله جا مانده هنوز

 

به همان ناله‎ی بین در و دیوار قسم

مادرت چشم به راهت به خدا مانده هنوز



سه شنبه 3 بهمن 1396برچسب:, :: 8:37 ::  نويسنده : مهدی        

ولادت قهرمان فصاحت و بلاغت و مظهر مهربانی و عطوفت
عقیله بنی هاشم، زینب کبری علیها السلام مبارک باد.

 



سه شنبه 3 بهمن 1396برچسب:شعر مذهبی 'میلاد حضرت زینب, :: 8:22 ::  نويسنده : مهدی        

   يا زينب كبري (س)

با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را

مطلاطم شده ديدند دل دريا را

گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد

مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را

چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين

شور مي داد ز حال خوش خود بالا را

چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسي برد دل ليلا را

بين آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد

عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را

 

 

زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد

زينب حضرت ارباب به دنيا آمد

 

 

چهره اش منعکس از طلعت روي زهراست

عشق بازيش از آن حال و هوايش پيداست

حضرت زينب کبري خودش اقيانوسيست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش درياست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زينب بالاست

مادري کرد براي سه امامش زينب

پس ولايت به پرستاري او پا برجاست

سوره ي مريم قرآن نمي از تفسيرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پيداست

 

 

بهترين خوبترين خواهر دنيا آمد

حضرت فاطمه ي ديگر دنيا آمد

(مسعود اصلاني)

 

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد