درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 231
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 272
بازدید ماه : 231
بازدید کل : 115462
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
پنج شنبه 18 مرداد 1397برچسب:, :: 4:49 ::  نويسنده : مهدی        

 می خرم!

 

گفتی احساس به یغما برده داری، می خرم

 

باغبانی و گل پژمرده داری، می خرم

 

 گفتی از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب

 

گوشه ی پیراهنت افسرده داری، می خرم 

 

گفتی انگار از نبرد خویش با دل می رسی

 

نوجوان کشته ای بر گُرده داری، می خرم

 

گفتی از بی عاشقی در تیر باران غزل

 

یک بغل مصراع پیکان خورده داری، می خرم 

 

جای فریاد و سرور کودکانه در دلت

 

گفته بودی عندلیب مرده داری، می خرم 

 

گفتی از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار

 

بی نهایت شعر سرما خورده داری، می خرم 

 

عمر کوتاه من و تو در حد اندازه نیست

 

هر چه اندوه و غم نشمرده داری، می خرم 

 

حمیدرضا آذرنگ



پنج شنبه 18 مرداد 1397برچسب:, :: 4:42 ::  نويسنده : مهدی        

 

پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست

 

پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست

 

انفرادی شده سلول به سلول تنم

 

خود من در خود من در خود من زندانی ست

 

دست های تو کجایند که آزاد شوم؟

 

هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست

 

ابرها طرحی از اندام تو را می سازند

 

که چنین آب و هوای غزلم بارانی ست

 

شعر آنی ست که دور لب تو می گردد

 

شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست

 

دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست

 

دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست



پنج شنبه 18 مرداد 1397برچسب:, :: 4:39 ::  نويسنده : مهدی        

نه م ثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

 

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

 

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن

 

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

 

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم

 

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

 

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى

 

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

 

شناختند عامیان من و تو را به این نشان

 

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

 

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

 

مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام

 

سید تقی سیدی



دو شنبه 15 مرداد 1397برچسب:, :: 6:28 ::  نويسنده : مهدی        

 

سخت است !!!

 

خبر خیر تو از نقل حریفان سخت است

 

حفظ حالات من و طعنه آنان سخت است

 

 

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را

 

در دل ابر ... نگهداری باران سخت است

 

 

کشتی کوچک من هرچه که محکم باشد

 

جستن از عرصه هول آور طوفان سخت است

 

 

ساده عاشق شده ام، ساده تر از آن رسوا

 

شهره شهر شدن با تو چه آسان ... سخت است

 

 

ای که از کوچه ی ما می گذری، معشوقه!

 

بی محلی سر این کوچه دو چندان سخت است

 

 

زیر باران که به من زل بزنی، خواهی دید :

 

فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

 

 

کوچه مهر - سر نبش - کماکان باران .....

 

دیدن حجله ی من، اول آبان سخت است

 

 

... کاظم بهمنی ...



دو شنبه 15 مرداد 1397برچسب:, :: 6:18 ::  نويسنده : مهدی        
 
بهای دل سپردن
 
من از هستی نمی خواهم به جز پیش تو مردن را
 
نمی خواهم خوراکی جز غم عشق تو خوردن را
 
 
تو را میخواهم آنگونه که گویی جسم، روحش را
 
جدایی ناپذیر و تنگ ..... یکدیگر فشردن را
 
 
بدون تو، تنفس هم ملال آورترین چیز است
 
تو شیرین می کنی اما، شرنگ تلخ مردن را
 
 
بمیران! زنده کن! فرقی ندارد، باز می خوانم
 
هزاران بار دیگر، با تو شعر دل سپردن را
 
 
مرا از عشق می ترسانی و غافل از آنی که
 
برای ماهیان ساده است، مشق آب خوردن را
 
 
به مرده شور بسپاری تنم، آنجا که یارایش
 
نباشد بار سنگین غمت، بر دوش بردن را
 
 
دلت می آید آیا با چنین شاگرد عشقِ خود
 
همیشه بازگویی درس بی روحِ فسردن را ؟!؟
 
 
تو که این را برای من، نمی خواهی غزلبانو :
 
خیال با تو بودن، با خودم، بر گور بردن را
 
 
اگرچه خوب می دانم که تا بوده، چنین بوده
 
که عاشق می دهد آخر، بهای دل سپردن را
 
 
... علی محمد محمدی ...


چهار شنبه 3 مرداد 1397برچسب:, :: 7:13 ::  نويسنده : مهدی        

شعر ولادت امام رضا(ع) غلام رضا سازگار

 

مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد

 

عالم پیر از این نشئه جوان می گردد

 

سر تسلیم به پای تو فرود آوردم

 

که به انگشت ولای تو جهان می گردد

 

تا نهد چهره به خاک قدم زوّارت

 

سنگ از دامنۀ کوه، روان می گردد

 

با تولاّی تو چون سینۀ دریا به کلیم

 

وادی خوف و خطر مهد امان می گردد

 

هر کجا نام خراسان تو آید به زبان

 

اشک شوق است که از دیده، روان می گردد

 

سجده بر گنبد زرّین تو آرد خورشید

 

که به امواج فضا نورافشان می گردد

 

آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق

 

خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد

 

همه اعضای وجودم نه سر هر مویم

 

به ثنای تو سراپای زبان می گردد

 

نقش شیر از نگه نافذ تو شیر شود

 

گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد

 

همچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز

 

گرد گلدستۀ صحنینتو جان می گردد

 

دیده از هستی خود بلکه زخود می پوشم

 

تا که چشمم به رواقت نگران می گردد

 

با تو از آتش دزوخ گل جنّت روید

 

بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد

 

زائر کوی تو آرد به خداوند طواف

 

دل من گِرد مزار تو از آن می گردد

 

آسمان ها به طواف حرمت مشغولند

 

تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد

 

تیغ با معجز ابروت کند کار سپر

 

تیر از گردش چشم تو کمان می گردد

 

ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت

 

تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد

 

کافر ارنام رضا را ببرد در دوزخ

 

دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد

 

روز پرواز کتب پای صراط و میزان

 

کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد

 

لاله از خشت طلای تو برون آرد سر

 

سنگ با معجز تو درّ کران می گردد

 

موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود

 

عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد

 

گر چه حجّ فقرائی به طواف حرمت

 

تا ابد دایرۀ کون و مکان می گردد

 

گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند

 

همه بی مهر ولای تو زیان می گردد

 

می دهد روی خدا را به همه خلق نشان

 

هر که در کوی تو بی نام و نشان می گردد

 

هر که بر پنجره های حرمت گیرد دست

 

پنجه اش عقده گشای همگان می گردد

 

روح بخش دل و جان است و روان قرآن

 

هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد

 

تا کند نغمه سرایی به ثنایت (میثم)

 

گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد