درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 88
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 129
بازدید ماه : 88
بازدید کل : 115319
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
دو شنبه 11 تير 1397برچسب:, :: 11:9 ::  نويسنده : مهدی        

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود

می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

 

عشق تو بسم بود که در این شعله بیدار

روشنگر شب های بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست من و آغوش تو هیهات که یک عمر

تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

 

بالله که به جز یاد تو، گر هیچ کسم هست

حاشا که به جز عشق گر هیچ کسم بود

 

سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق

در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

 

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم

رفتم به خدا گر هوسم بود، بسم بود.

 

"فریدون مشیری"

 

 



دو شنبه 11 تير 1397برچسب:, :: 11:7 ::  نويسنده : مهدی        

بعد از تو

 

تا همیشه

 

شب ها و روزها

 

بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما

 

اما ...

 

پشت دریچه ها

 

در عمق سینه ها

 

خورشید ِ قصه های تو 

 

همواره روشن است ...

 

 

"فریدون مشیری"

 



دو شنبه 11 تير 1397برچسب:, :: 11:5 ::  نويسنده : مهدی        

 

غریبه

 

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو

چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود

من جاودانیم که پرستوی بوسه ات

بر روی من دری ز بهشت خدا گشود

اما چه میکنی دل را

 

که در بهشت خدا هم غریب بود.

 

 



دو شنبه 11 تير 1397برچسب:, :: 11:1 ::  نويسنده : مهدی        

در صبح آشنایی شیرین مان تو را

گفتم که مرد عشق نئی! باورت نبود

 

در این غروب تلخ جدایی هنوز هم

می خواهمت چو روز نخست ولی چه سود؟

 

می خواستی به خاطر سوگندهای خویش

در بزم عشق بر سر من جام نشکنی

 

می خواستی به پاس صفای سرشک من

اینگونه دلشکسته به خاکم نیفکنی

 

پنداشتی که کوره سوزان عشق من

دور از نگاه گرم تو خاموش می شود؟

 

پنداشتی که یاد تو ، این یاد دلنواز

در تنگنای سینه فراموش می شود؟

 

تو رفته ای که بی من تنها سفر کنی

من مانده ام که بی تو شب ها سحر کنم

 

تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی

من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم

 

روزی که پیک مرگ مرا می برد به گور

من شب چراغ عشق تو را نیز می برم

 

عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ توست

خورشید جاودانی دنیای دیگرم!