درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 222
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 263
بازدید ماه : 222
بازدید کل : 115453
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
سه شنبه 17 مرداد 1402برچسب:, :: 17:57 ::  نويسنده : مهدی        

زندگی مجموعه ای از رنج و حسرت های ماست

آه از این دنیا که لبریز از شکایت های ماست

کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می زدیم
این که تنهاییم، تاوان خجالت های ماست

از خدا می خواستم جام شراب عشق را
این خمار غصه تاثیر عبادت های ماست!

از دویدن های ما این چرخ، چرخیدن گرفت
آه، بازار زمین گرم از مصیبت های ماست!

بیقراری های من؛ حاضرجوابی های دوست
شعرهای خواجه سرشار از حکایت های ماست

 

حسین دهلوی



سه شنبه 17 مرداد 1402برچسب:, :: 17:52 ::  نويسنده : مهدی        

با زبان گریه از دنیا شکایت می‌کنم 

از لب خندان مردم نیز، حیرت می‌کنم
‌ 
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده‌اند 
در کنار دیگران احساس غربت می‌کنم
‌ 
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد 
من به هر کس دشمنم باشد محبت می‌کنم
‌ 
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگ‌ها 
اشک می‌ریزند تا از خویش صحبت می‌کنم
‌ 
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بی‌همزبان 
با زبان واکردنم کفران نعمت می‌کنم



سه شنبه 17 مرداد 1402برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : مهدی        

هستی ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم 

با خبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم 

 

در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی 

نکته اینجاست که من راز نگه دارترم 

 

گرچه آزردی ام ای دوست محال است که من 

چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم

 

راه بر گریه ی من بسته غرورم ای عشق

کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم 

 

من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست

باشد از خیر رسیدن به تو هم می گذرم

 

 

احسان انصاری



دو شنبه 16 مرداد 1402برچسب:, :: 20:42 ::  نويسنده : مهدی        

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت!
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی که دلهای مارا
به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی پر از نور بود
همه شوق بودی همه شور بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم
و رازی نهفتیم!
چه خوش لحظه هایی که "میخواهمت" را
به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم!
دو آوای تنهای سر گشته بودیم
رها در گذرگاه هستی
به سوی هم از دورها پر گشودیم.
چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم.
چه خوش لحظه هایی که درهم وزیدیم.
چه خوش لحظه هایی که در پرده ی عشق
چو یک نغمه ی شاد با هم شکفتیم!
چه شب ها چه شب ها که همراه حافظ
در آن کهکشان های رنگین
در آن بیکران های سرشار از نرگس و نسترن
یاس و نسرین
ز بسیاری شوق و شادی نخفتیم.
تو با آن صفای خدایی
تو با آن دل و جان سرشار از روشنایی
ازین خاکیان دور بودی.
من آن مرغ شیدا
در آن باغ بالنده در عطر و رویا
بر آن شاخه های فرارفته تا عالم بی خیالی
چه مغرور بودم ... چه مغرور بودم...!
من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم.
من و تو به سوی افق های ناآشنا پر کشیدیم.
من و تو ندانسته ندانسته
رفتیم و رفتیم و رفتیم
چنان شاد خوش گرم پویا
که گفتی به سر منزل آرزوها رسیدیم!
دریغا دریغا ندیدیم
که دستی در این آسمان ها
چه بر لوح پیشانی ما نوشته ست!
دریغا در آن قصه ها و غزل ها نخواندیم
که آب و گل عشق با غم سرشته ست!
فریب و فسون جهان را
تو کر بودی ای دوست
من کور بودم...!
از آن روزها آه عمری گذشته ست
من و تو دگرگونه گشتیم
دنیا دگرگونه گشته ست!
درین روزگاران بی روشنایی درین تیره شب های غمگین
که دیگر ندانی کجایم
ندانم کجایی!
چو با یاد آن روزها می نشینم
چو یاد تو را پیش رو می نشانم
دل جاودان عاشقم را به دنبال آن لحظه ها می کشانم
سرشکی به همراه این بیت ها می فشانم:
نخستین نگاهی که مارا به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی که دل های مارا
به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد...
پر از مهر بودی پر از نور بودم!



دو شنبه 16 مرداد 1402برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : مهدی        

توبه - فاضل نظری

در توبه مرا گفت که برگیر شرابی
ساقی تو که خود بیشتر از خلق خرابی

این ماهی دلمرده در این برکه ی دلگیر
جز دوری آن ماه ندیده ست عذابی

من عارف دلتنگم  یا زاهد دلسنگ
هر روز نقابی زده ام روی نقابی

یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست ثوابی

ساقی، همه بخشوده ی یک گوشه چشمیم
آنجا که تو باشی چه حسابی، چه کتابی؟



دو شنبه 16 مرداد 1402برچسب:, :: 20:9 ::  نويسنده : مهدی        

می خرامد غزلی تازه در اندیشه ی ما

شاید آهوی تو رد می شود از بیشه ی ما

 

دانه ی سرخ اناریم و نگه داشته اند

دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ی ما

 

اگر از کشته ی خود نام و نشان می پرسی

عاشقی شیوه ی ما بود و جنون پیشه ی ما

 

سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود

حک نمی کرد اگر نام تو را تیشه ی ما

 

ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک

چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ی ما

 

 

"فاضل نظری"