درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 96
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 137
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 115327
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
پنج شنبه 29 بهمن 1394برچسب:, :: 9:42 ::  نويسنده : مهدی        

داستان عشق و خيانتي که باعث سروده شدن اين شعر شد به گوش کمتر کسي رسيده.

مهرداد اوستا در جواني عاشق دختري شده و قرار ازدواج مي گذارند. دختر جوان به دليل رفت و آمد هايي که به دربار شاه داشته ، پس از مدتي مورد توجه 
شاه قرار گرفته و شاه به او پيشنهاد ازدواج مي دهد.
دوستان نزديک اوستا که از اين جريان باخبر مي شوند، به هر نحوي که اوستا متوجه خيانت نامزدش نشود سعي مي کنند عقيده ي او را در ادامه ي ارتباط با نامزدش تغيير دهند.
ولي اوستا به هيچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدي و قول خود نمي شود . تا اينکه يک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسي
که هديه اي از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروي مخصوص دربار مي بيند...
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگي شده و تبديل به انساني ساکت و کم حرف مي شود. سالها بعد از پيروزي انقلاب ، وقتي شاه از دنيا مي رود فرح پهلوی يا نامزد اوستا به فرانسه ..
در همان روزها ، نامزد اوستا به ياد عشق ديرين خود افتاده و دچار عذاب وجدان مي شود. و در نامه اي از مهرداد اوستا مي خواهد که او را ببخشد.
 
اوستا نيز در پاسخ نامه ي او تنها اين شعر را مي سرايد..
 
 
وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
 
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
 
كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم
 
مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم
 
چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم
 
بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم
 
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم
 
جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم
 
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
 
وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟


سه شنبه 27 بهمن 1394برچسب:, :: 8:22 ::  نويسنده : مهدی        

ماه پیشونی 

 
میون این همه سرگردونی
دل من گرفته ماه پیشونی
بیا باز دوباره بی تابم کن
منو تو رنگ چشمات خوابم کن
نگو قصه آخرش مرگ منه
داره چشمات منو آتش میزنه
نگو از تلخی دنیا سیرم
نگو میرم، نگو که می میرم
ای گل بهار ام، دشت لاله زارم
قلب داغدارم، سنگ بی مزارم
درد ماندگارم، روز ناگذارم
زخم بی شمارم، زهر روزگارم
خنده هام و با تو از نو ساختم
باز به حرف های تو دل می باختم
میون این همه سرگردونی
اومدم تو قلب تو مهمونی
بی ستون قلب مو می کندم
شکل خنده هات شدم میخندم
چشم هات از صدتا غزل بهتر شد
خنده هات غنچه ولی پرپر شد
ای گل بهارم دشت لاله زارم
قلب داغدارم سنگ بی مزارم
درد موندگارم روزگذارم
زخم بی شمارم زهر روزگارم


پنج شنبه 15 بهمن 1394برچسب:, :: 16:53 ::  نويسنده : مهدی        
دیوانه که باشی خودت هم نخندی زخم‌هایت می‌خندند !

پنج شنبه 8 بهمن 1394برچسب:, :: 16:42 ::  نويسنده : مهدی        

من به یادت هستم چه به هنگام دعا چه به هنگام نشستن به لب خاطره ها

 
دوچيز هيچوقت از يادم آدم نميره:
دوستان خوب و روزهاي خوب و يك چيز هم هيچوقت از دل آدم بيرون نميره: روز خوبي كه با دوستي خوب گذشت...
 
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشود
"پس هرگز فراموش نخواهی شد"
تو که پیشه ات مهربانی است
 
آدمای زیادی توی زندگیت قدم میزارن و بیرون میرن ولی فقط دوستای واقعی اند که جای قدماشون رو باقی میزارن
 
 
 
آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
 


سه شنبه 6 بهمن 1394برچسب:, :: 8:19 ::  نويسنده : مهدی        

شهریور عاشق اناربود

 
اما هیچ وقت حرف دلش رابه انار نزد
 
اخر انار شاهزاده ی باغ بود
 
تاج انار کجا و شهریورکجا؟!
 
انار اما فهمیده بود،
 
می خواست بگوید او هم عاشق شهریوراست
 
اما هر بار تامی رسید، فرصت شهریورتمام می شد
 
نه شهریوربه انارمی رسید
 
و نه انار می توانست شهریور را ببیند
 
دانه های دلش خون شد و ترک برداشت
 
سال هاست انار سرخ است
 
...سرخ از داغی وتندی عشق
 
وقرن هاست شهریور بوی پاییزمی دهد...