درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 226
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 267
بازدید ماه : 226
بازدید کل : 115457
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
سه شنبه 28 دی 1395برچسب:, :: 9:55 ::  نويسنده : مهدی        

 

 

 

 

بهار پشت زمستان بهار پشت بهار

دلم گرفت از این گردش و از این تکرار

نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو

نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار

اگر به شهر روی طعنه های رهگذران

اگر به خانه بمانی غم در و دیوار

نمانده است تورا در کنار همراهی

که دوستان تو را می خرند بادینار

نه دوستان صفحاتی زهم پراکنده

که جمع کردنشان درکنار هم دشوار

به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند

به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار

تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا

رعیت است که تشویش دارد از دربار

کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند

دلم گرفت از این گردش و از این تکرار

 

فاضل نظری



سه شنبه 28 دی 1395برچسب:, :: 9:47 ::  نويسنده : مهدی        

 

 

یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای را

با او بگو جکایت شب زنده داری ام

با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق

شاید وفا کند،بشتابد به یاری ام

ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین

آگه شود ز رنج من و عشق پاک من

با او بگو که مهر تو از دل نمی رود

هر چند بسته،مرگ،کمر بر هلاک من

ای شعر من،بگو که جدایی چه می کند

کاری بکن که در دل سنگش اثر کنی

ای چنگ غم،که از تو بجز ناله برنخاست!

راهی بزن که ناله از این بیشتر کنی

ای آسمان،به سوز دل من گواه باش

کز دست غم به کوه بیابان گریختم

داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه

مانند شمع،سوختم و اشک ریختم؟

ای روشنان عالم بالا،ستاره ها

رحمی به حال عاشق خونین جگر کنید

یا جان من ز من بستانید بی درنگ

یا پا فرا نهاده  خدا را خبر کنید! 

آری،مگر خدا به دل اندازدش،که من

زین آه و ناله راه به جایی نمی برم

جز ناله های تلخ نریزد به ساز من 

از حال دل اگر سخنی بر لب آورم

آخر اگر پرستش او شد گناه من؛

عذر گناه من،همه،چشمان مست اوست

تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من

او هستی من است که آینده دست اوست

عمری مرا به مهر و وفا آزموده است

داند که من آن نی ام که کنم رو به هر دری

او نیز مایل است به عهدی کند وفا

اما - اگر خدا بدهد - عمر دیگری



سه شنبه 28 دی 1395برچسب:, :: 9:41 ::  نويسنده : مهدی        

 

 

شکسته شیشه ی باران

میان روز های من

همه درگیر بارانیم

همه محتاج باریدن

کنار پنجره هایی

به سوی اوج

در راهیم

من و تو خوب میدانیم

چه بی اندازه تنهاییم

سکوتت اوج میگیرد

گلویم بغض میگیرد

نه فریادی نه آشوبی

نه از این حادثه دوری

تو هم حیران حیرانی

در این چهارشنبه ی سوری

نگاهم میکنی اما 

نگاهت سرد و جان فرساست

چرا حس میکنم حنی

زمستان هم

درون چشم تو تنهاست .



پنج شنبه 2 دی 1395برچسب:, :: 8:30 ::  نويسنده : مهدی        

بُغضی درون ِسینه ی من آرمیده است

بُغضی که بی امان نفسم را بریدہ است

 

مثل ِانار ِسرخ و تَرَک دار ِکوچکیست

گویا زمان ِچیدن ِبُغضم رسیـده است!!

 

دیشب مرا به خَلسہ فرو برد یاد تو

دیدم کسی انار ِتَرَڪ دار چیدہ است!!

 

هر روز درد و بُغض و فقط ناله و عذاب

هر شب یکی ز خواب ِپریشان پریده است

 

در لابلای شعر و غزلهای تازه ام

گل واژه ای ز شبنم ِاشکم چکیـده است

 

از من جُدا نمیشود این بُغض لعنتی

خواب ِبدی برای من انگار دیده است

 

آخر شبی درون ِخودم میکُشد مرا

بُغضی که بی بهانه به حلقم خزیده است...



پنج شنبه 2 دی 1395برچسب:, :: 8:26 ::  نويسنده : مهدی        

 

چشم هایت سبز روشن، قامتت نیلوفری 

من بلا گردان چشمت، ماهتابی یا پری؟ 

 

دست آن نقاش را بوسم كه این نقش آفرید 

گیسوان، ابریشمی، رخسار و گردن مرمری 

 

می درخشد چشم صد رنگ تو چون فیروزه ها 

آسمان سبز هم حیران این مینا گری 

 



پنج شنبه 2 دی 1395برچسب:, :: 8:21 ::  نويسنده : مهدی        

از زبان درخت

 

ببین و بنگر که چگونه سر به زیر افکنده و خشک ایستاده ام. سر نهاده ام به آنچه برایم مقدر کرده و برایم صلاح دیده. در زمستانش خشکم و در تابستانش سبز در بهارش نو می شوم و در پاییزش مهیای رفتن به بادش میرقصن و به بارانش خیس می شوم، بی تمنا و بی ادعا سر نهاده ام به آنچه میخواهد چرا که می دانم خواسته اش خواسته ام هست و تقدیرش سرنوشتم.

گله ندارم و تو گله مندی. تمنایی ندارم و تو پر از خواسته ای. با سردش سردم و با گرمش گرم . می دانم و تو نمی دانی که خواسته هایش منتهای بودن من است. رشد من از خواسته هایی است که او برایم خواسته و شکوفاییم از آن.

و تو چرا مرا زیبا میبینی ؟! چرا از من آرامش می گیری و چرا به من عشق می ورزی ؟! 

می دانم و تو نمی دانی که من تن داده ام به هر آنچه او برایم خواسته، پس نمایان کرده ام تمام او را در خودم. او در من رشد میکند شکوفا می‌شود میبالد و باز میمیرد و من نمایشگر خواسته های اویم و هر آنچه او را بنمایاند نمایانگر آرامشی واقعی و ابدی...

 

 



پنج شنبه 2 دی 1395برچسب:, :: 8:18 ::  نويسنده : مهدی        

امشب از قصّه پرم حوصله داری، یا نه ؟

می توانی به دلم دل بسپاری، یا نه؟

 

اگر از غصّه بگویم گله را می فهمی

می توانی به لبم خنده بباری، یا نه؟

 

روز و شب پشت همین پنجره ها خوابم برد

آمدی؟ کردی از این کوچه گذاری، یا نه؟

 

هر شب از درد غمت بد به خودم می پیچم

در خیالات منی گاه و گداری، یا نه؟

 

بین پاییز و زمستان دل من یخ بسته

 گو در اندیشه ی آغاز بهاری، یا نه؟

 

خسته از زندگی ام میل قیامت ! دارم 

 عاقبت مال منی؟ با تو ام، آری، یا نه؟