درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 79
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 120
بازدید ماه : 79
بازدید کل : 115310
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
چهار شنبه 2 فروردين 1402برچسب:سعدی "دیوان اشعار" , :: 18:25 ::  نويسنده : مهدی        

ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

 

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

 

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

افسانه مجنون به لیلی نرسیده

 

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام

از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

 

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

 

مرغ دل صاحب نظران صید نکردی

الا به کمان مهره ابروی خمیده

 

میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس

غمزت به نگه کردن آهوی رمیده

 

گر پای به در می‌نهم از نقطه شیراز

ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده

 

با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد

رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده

 

روی تو مبیناد دگر دیده سعدی

گر دیده به کس باز کند روی تو دیده



چهار شنبه 2 فروردين 1402برچسب:سعدی "دیوان اشعار" , :: 18:20 ::  نويسنده : مهدی        

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
 
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را
 
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
 
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
 
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
 
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
 
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
 
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
 
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
 
مجال نطق نماند زبان گویا را
 
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
 
خطا بود که نبینند روی زیبا را
 
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
 
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
 
کسی ملامت وامق کند به نادانی
 
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
 
گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
 
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را
 
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
 
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
 
هنوز با همه دردم امید درمانست
 
که آخری بود آخر شبان یلدا را


جمعه 20 اسفند 1400برچسب:, :: 18:20 ::  نويسنده : مهدی        

 

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

 

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

 

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

 

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن

بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

 

چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم

به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

 

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند

ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

 

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

 

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

 

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

 

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

 

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد

هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست



یک شنبه 5 شهريور 1396برچسب:, :: 10:9 ::  نويسنده : مهدی        

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
حضرت_سعدی



صفحه قبل 1 صفحه بعد