آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
دو شنبه 30 بهمن 1396برچسب:, :: 11:57 :: نويسنده : مهدی
ﻣﻦ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﺁﺭﺯﻭﻣﻪ ﯾﺎ ﺣﺴﻦ ﻏﺮﯾﺐ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮ ﺑﻘﯿﻊ ﺣﺮﻡ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎ ﺣﺴﻦ ﻏﺮﯾﺐ ﻣﺎﺩﺭ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺿﺮﯾﺢ ﺧﺎﮐﯽ ﺍﺕ ﻧﻪ ﯾﻪ ﺷﻤﻌﯽ ﻧﻪ ﯾﻪ ﺯﺍﺋﺮ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺍﻣﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ ﻏﺮﺑﺖ ﻗﺒﺮﻫﺎﯼ ﺧﺎﮐﯽ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﻗﺎ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﺣﺮﻭﻣﯽ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﯿﻮﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﻮﻥ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭ ﮔﻮﺷﺶ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﺯﻥ ﺑﺎﺭﺍﺩﺍﺭ ﻣﺮﯾﺾ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻩ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﭘﺎ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﭼﺎﺩﺭ ﭼﺎﺩﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﺍ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺪ ﺗﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺣﺴﻨﻢ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﻧﮕﯽ ﭼﯽ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺑﺮﺍ ﻣﺮﺩﺍ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺼﻪ ﺍﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﮐﺒﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭ ﺷﻮ ﺷﮑﺴﺖ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺧﻮﻥ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ﺯ ﺯﺧﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﻮﻥ ﺭﯾﺰﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﯿﺴﺎﺯﻩ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ ﺣﯿﺪﺭ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺯﯾﻨﺒﻢ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ ﮐﻔﻦ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﯼ ﺣﺴﯿﻨﻢ ﻏﯿﺮ ﺑﻮﺭﯾﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﯼ ﺭﻭ ﺗﻞ ﺧﺎﮐﯽ ﻣﻦ ﺗﻮ ﮔﻮﺩﯼ ﺍﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﯿﺎﺩ ﻧﻤﯿﺸﻪ )) ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﻏﺮﯾﺐ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﯾﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﻝ ﻣﻦ (( ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺁﻗﺎ ﻧﯿﺎﺩ ﮐﺮﺑﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﻭ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﮐﺮﺑﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺣﺮﻡ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﻏﺮﯾﺐ ﺑﯽ ﮐﺲ ﻭ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﺑﻮﺱ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻏﺮﻭﺏ ﺟﻤﻌﻪ ﻋﺼﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﺗﻮ ﺣﺮﻣﯿﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﺻﻼ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭﺩ ﺩﻭﺍ ﻧﺸﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﻭ ﺑﮕﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺗﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺜﻞ ﭘﺮﭼﻢ ﺭﻭ ﮔﻨﺒﺪ ﻃﻼﯼ ﺁﻗﺎﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﯾﻮﺳﻒ ﯾﻪ ﮔﺪﺍ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺧﻮﺑﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﯾﻮﺳﻒ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﻦ ﺁﻗﺎ ﺟﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﻮﮐﺮ ﺍﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﻧﻮﮐﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﯽ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻫﺮﮐﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺗﻮ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺳﺖ ﺭﺩ ﻧﺰﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺳﮕﻢ ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺳﮓ ﻫﻢ ﺣﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﯾﻪ ﻋﻤﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺁﻗﺎ ﻧﻤﮏ ﻭ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﻤﮑﺪﻭﻥ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺯﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﻟﯿﺲ ﻧﻮﮐﺮﺍﺗﻢ ﯾﻪ ﮔﺪﺍﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﺍﺩﻡ ﺗﻮ ﻣﻨﻮ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﻫﯿﺌﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻣﺪﺩ ﮐﻦ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺟﻨﺖ ﻣﯿﮕﻢ ﺁﯼ ﺧﺪﺍ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻣﺸﺪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﮐﺒﻮﺗﺮ ﻏﺮﯾﺒﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺻﺤﻦ ﺍﺕ ﻟﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﺩﻭﻧﻪ ﺑﭙﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﺯ ﺑﮑﺸﻢ ﭘﺮ ﺗﻮﯼ ﺻﺤﻦ ﺍﻧﻘﻼﺑﺖ ﻣﯿﻮﻥ ﺻﺤﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﻬﺪ ﻫﯿﺞ ﺟﺎ ﮔﻮﻫﺮﺷﺎﺩ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻡ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﺁﺑﻢ ﺁﺏ ﺳﻘﺎﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻧﺎﺏ ﻭ ﺁﺏ ﮐﻮﺛﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﻭﻡ ﻣﺜﻞ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺭﺿﺎ ﺟﻮﻥ ﺟﻮﺍﺩﺕ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﺩ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﯾﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺑﺎﺕ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﮐﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺻﻔﺎ ﻭ ﻣﺮﻭﻩ ﻧﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﻮ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻣﺸﺪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻣﺰﺩ ﺍﯾﻦ ﮔﺪﺍﯼ ﺷﺎﻋﺮ ﯾﻪ ﺳﺤﺮ ﺗﻮ ﺻﺤﻦ ﺣﯿﺪﺭ ﻃﺒﻊ ﺩﻝ ﺗﺎ ﻧﺮﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻃﺒﻊ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﻣﺴﺘﻢ ﻣﯽ ﭘﺮﻩ ﺗﺎ ﺻﺤﻦ ﺣﯿﺪﺭ ﺑﺮﺍ ﯾﻪ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻧﺠﻒ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺭﺿﺎ ﺣﺴﻦ ﭘﻮﺭ
دو شنبه 30 بهمن 1396برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : مهدی
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻏﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺻﻔﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻨﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻧﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺯ ﭼﺸﻤﺶ ﺳﯿﻠﯽ ﮐﯿﻦ ﺳﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﭘﻬﻠﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺯﺧﻢ ﻓﺪﮎ ﺧﻮﺭﺩ ﺩﻝ ﺭﯾﺶ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻧﻢ ﻧﻤﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺘﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺷﺒﻨﻢ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺯﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻣﺘﯽ ﺧﻢ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺷﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻏﻤﺨﻮﺍﺭ ﺯﻫﺮﺍ ( ﺱ ) ﻭ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺳﻮﺍﻝ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺑﺒﻮﺳﻢ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﻧﻢ ﻧﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻣﻖ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺎﺗﻢ دلم برات تنگ شده بی معرفت
تو نیستیو گریه شده یه عادت
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد
دلم بجز تو هیچکسو نمیخواد
اینقده گریه کردم این شبارو
قسم دادم خدارو به خدارو
چه غصه ها که از غم تو خوردم
عطر تورو خونه به خونه بردم
من به تو دل دادمو دل سپردم
نبودیو ندیدی بی تو. . . . . مردم پنج شنبه 26 بهمن 1396برچسب:, :: 9:8 :: نويسنده : مهدی
نمنيه طاقت نيه توانام...... تو فتوشاپ یه بحثی هست به اسم رویایی کردن تصاویر ،برای اینکار با یه سری افکتها و تکنیکها یه عکس خیلی معمولی ،تبدیل به یه عکس رویایی میشه یه عکس ،زیباتر از اون چیزی که هست ،تو زندگی واقعی یه چیزی هست که دوست آدم و صمیمی تر رفیق تر یاورتر نشون میده ،تو زندگی زناشویی ،یه چیزی هست که باعث میشه همسر زیباتر به نظر برسه ،حرکاتش بهترین حرکت ،کارهای معمولی ظریفتر و زیباتر برسه مثلا آشپزی کردن همسر زیباترین و ظریفترین روش آشپزی به نظر برسه ، این چیزی که درموردش حرف میزنم اون چیزیه که تو رابطه دو نفر ،خندها رو زیباتر میکنه دلارو گرمتر میکنه زندگی رو شیرینتر میکنه همه چیزو رویایی تر میکنه ،این چیز همون چیزیه که تو وجود فرشته های روی زمین یعنی مادرا از روز ازل وجود داشته ، آرام ، عمیق و همیشگی ،اون دوست داشتنه ،روز ولنتاین یا روز سپندارمزگان ،فرقی نمیکنه امیدوارم همه زندگیتون روز عشق باشه ،یه عشق پاک ،یه عشق عمیق ، یه عشق واقعی ،یه عشق ابدی سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 8:50 :: نويسنده : مهدی
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاری است
بیا که زخم زبان های دوستان کاری است
به انتظار نشستن در این زمانه ی یاس
برای منتظران چاره نیست ناچاری است
به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما
قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است
چه قاب ها و چه تندیس های زرینی
گرفته ایم به نامت که کنج انباری است !
نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است
به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری است
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری است
به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو " چه جای دم زدن نافه های تاتاری است "
سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 8:42 :: نويسنده : مهدی
از اين سفر با خود نخواهم برد باري
جز شرمساري شرمساي شرمساري
از بس كه با من مهربان رفتار كردي
احساس كردم زائري جز من نداري
صدها من اینجا هست اما من کدامم؟
گم کرده ام خود را در این آیینه کاری
اینجا قرار است امشب آرامش بگیرم
آرامش است این حال خوش یا بی قراری؟
ديدم ضريحت را -هزاران چشم بيدار-
ديدم تو هم دلتنگي از چشم انتظاري زما دو خاطره ی بی دوام می ماند زمی نه حال که دردی به جام می ماند چه سال ها که زمین بی من و تو خواهد گشت که صید می رمد از دام و دام می ماند! از این تردد دایم- که در نظرجاری- کدام منظره ی مستدام می ماند؟ خطوط منکسری با شتاب می گذرند بر این صحیفه-که گفت؟-از تو نام می ماند چه سایه وار سواران در آستان غروب.. چه نقشی؟ از که؟ در این ازدحام می ماند؟ چه باغ ها به گذر ها -پرازشکوفه ی سیب- چه عطر ها که تورا در مشام می ماند ستاره ها و سحر هاوصخره ها وسفر... چه خوب! زینهمه بر جا کدام می ماند مسافران زعطش دسته دسته میمیر ند و چشمه ی حیوان در ظلام می ماند... جمعه 20 بهمن 1396برچسب:, :: 22:6 :: نويسنده : مهدی
بدان! خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه ی درخواست داده، و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید، و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری، و در صورت ارتکاب گناه درِ توبه را مسدود نکرده است، در کیفر تو شتاب نداشته، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است.
در آنجا که رسوایی سزاوار توست، رسوا نساخته، و برای بازگشت به خویش شرائط سنگینی مطرح نکرده است. در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش ناامیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است. هر گناه تو را یکی، و هر نیکی تو را ده به حساب آورده، و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است.
نامه 31 نهج البلاغه
خدایا! تو با دوستانت از همه اُنس گیرنده تری، و بر طرف کننده ی نیاز های توکّل کنندگانی؛ بر اسرار پنهان شان آگاه، و به آنچه در دل دارند آشنایی، و رازشان نزد تو آشکار و دل هایشان در حسرت دیدار تو داغدار است. اگر تنهایی و غربت به وحشتشان اندازد، یاد تو آرامشان می کند.
خطبه ی 227 نهج البلاغه |
|||
![]() |