درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 41
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 115236
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
چهار شنبه 2 فروردين 1402برچسب:سعدی "دیوان اشعار" , :: 18:25 ::  نويسنده : مهدی        

ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

 

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

 

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

افسانه مجنون به لیلی نرسیده

 

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام

از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

 

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

 

مرغ دل صاحب نظران صید نکردی

الا به کمان مهره ابروی خمیده

 

میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس

غمزت به نگه کردن آهوی رمیده

 

گر پای به در می‌نهم از نقطه شیراز

ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده

 

با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد

رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده

 

روی تو مبیناد دگر دیده سعدی

گر دیده به کس باز کند روی تو دیده



چهار شنبه 2 فروردين 1402برچسب:سعدی "دیوان اشعار" , :: 18:20 ::  نويسنده : مهدی        

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
 
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را
 
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
 
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
 
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
 
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
 
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
 
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
 
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
 
مجال نطق نماند زبان گویا را
 
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
 
خطا بود که نبینند روی زیبا را
 
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
 
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
 
کسی ملامت وامق کند به نادانی
 
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
 
گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
 
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را
 
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
 
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
 
هنوز با همه دردم امید درمانست
 
که آخری بود آخر شبان یلدا را


پنج شنبه 17 آذر 1401برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهدی        

صدف چشم من از داغ تو گوهر بارست
چه کنم؟! کار علی بی تو به عالم، زارست!

اشتیاق تو مرا می‏کشد از خانه برون
ور نه از خانه برون آمدنم، دشوارست!

موقع آمد و شد، فاطمه جان! می‏بینم
دیده‏ی زینب تو مات در و دیوارست!

به گواهی شب و، زمزمه‏ی مرغ سحر
اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدارست

روز در خانه، پرستار حسین و حسنم
کمکم کن! که نگهداری شان دشوارست!

یاد آن روز که با زینب تو می‏گفتم:
دخترم! گریه مکن! مادرتان بیمارست!

چاه داند که به من، عمر چه ِسان می‏گذرد
قصه، کوتاه کنم ور نه سخن بسیارست

بشنو از شاعر (ژولیده)، تو راز دل من
صدف چشم من از داغ تو، گوهر بارست
ژولیده نیشابوری



پنج شنبه 26 اسفند 1400برچسب:, :: 19:31 ::  نويسنده : مهدی        

ای عاشقان ، ای عاشقان ، جان می ‌رسد ، جان می ‌رسد
مهری درخشان می‌ دمد ، ماهی فروزان می ‌رسد

آید نوای کاروان ، بر گوش جهان کان دل ستان
تا دل ستاند زین و آن ، اینک شتابان می ‌رسد

رخسار ماهش را ببین ، زلف سیاهش را ببین
برق نگاهش را ببین ، یوسف به کنعان می ‌رسد

ساقی ببخشا جام را ، از باده پر کن کام را
گو باز این پیغام را ، پیمانه گردان می ‌رسد

رونق فزای باغ‌ ها ، لطف  و صفای راغ ‌ها
بر قلب عاشق ، داغ‌ ها ، زیبا گلستان می ‌رسد

بر درگهش کن بندگی ، خواهی اگر پایندگی
کان رهنمای زندگی ، و آن مهد عرفان می ‌رسد

مهر سحر ، ماه صفا ، بحر گهر ، گنج وفا
آیینه یزدانما ، خورشید ایمان می ‌رسد

یار موافق می ‌رسد ، دلدار صادق می ‌رسد
قرآن ناطق می ‌رسد ، محبوب یزدان می ‌رسد

کاخ وفا ، قائم از او ، مهر و صفا دائم از او
غرق طرب ? صائم ? از او ، جان می ‌رسد جان می ‌رسد



جمعه 20 اسفند 1400برچسب:, :: 18:20 ::  نويسنده : مهدی        

 

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

 

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

 

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

 

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن

بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

 

چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم

به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

 

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند

ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

 

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

 

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

 

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

 

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

 

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد

هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست



دو شنبه 25 بهمن 1400برچسب:, :: 18:50 ::  نويسنده : مهدی        



دو شنبه 25 بهمن 1400برچسب:, :: 18:48 ::  نويسنده : مهدی        

خدا در کعبه مهمان دارد امشب 
حرم در سینه قرآن دارد امشب

زمین خورشیدِ تابان دارد امشب 
محمد یک جهان جان دارد امشب

درون بیت جانان دارد امشب 
فلک اسرار پنهان دارد امشب

نوشته بر در و دیوار کعبه 
که امشب بخت گشته یار کعبه

الا عیدت مبارک باد کعبه 
خدا امشب امامت داد کعبه

علی در تو قدم بنهاد کعبه 
تولد یافت عدل و داد کعبه

مبارک باد این میلاد کعبه 
چه شوری در وجود افتاد کعبه

بتان هم با علی گفتند امشب 
سخن ها با علی گفتند امشب

خداوند حرم را مظهر است این 
محمد را چو جان در پیکر است این

تمام هستی پیغمبر است این 
زمین و آسمان را محور است این

یم و طوفان و موج و لنگراست این 
چگویم حیدر است این حیدر است این

تمام افتخار کعبه این است 
خدا گفته امیر المؤمنین است

مه برج اسد امشب اسد زاد 
اسد، آری اسد، بنت اسد زاد

ازل را جلوه ی حسن ابد زاد 
جمال قل هو الله احد زاد

بگو مرآت الله الصمد زاد 
خدارا چشم وگوش و وجه و ید زاد

رخ صاحب حرم تا شد هویدا 
حرم گمگشته اش را کرد پیدا

جهان یک سایه از دیوار مولاست 
زمان هم مست و هم هشیار مولاست

فضا لبریز از انوار مولاست 
حرم محو گل رخسار مولاست

خدا در کعبه مهماندار مولاست 
محمد عاشق دیدار مولاست



پنج شنبه 28 مرداد 1400برچسب:, :: 12:29 ::  نويسنده : مهدی        

مُردم از دلواپسی بسکه پریشان خاطرم
سایه ات تا برسرم باشد خدا را شاکرم
دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا
تو شبیه کعبه باش و من شبیه زائرم
در نماز شب دعا کردم نبینم داغ تو
تو سلامت باشی اما من بمیرم حاضرم
تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور
دختر زهرایم و در حفظ معجر ماهرم
دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو
بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم
ناز کم کن ای نگار نازنینم یاحسین
ترس من این است داغت را ببینم یا حسین

 

تاسوعا و عاشورتی حسینی بر عذاران آن حضرت تسلیت باد


چهار شنبه 30 تير 1400برچسب:, :: 22:35 ::  نويسنده : مهدی        

این اشکِ چشمِ مرثیه‌بارانِ ابرهاست

باران، چکیده‌ی غم پنهان ابرهاست

 

این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد

برقی از آتشی است که در جان ابرهاست

 

بر تنگدل تمام جهان تنگ می‌شود

سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست

 

هرکآسمان‌تر است، غمش بی‌کران‌تر است

دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست

 

ای زیستن! مساوی خود را گریستن

این اشک‌ها به پای تو تاوان ابرهاست

 

درد آن زمان که هستی بربادرفته است

جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟

 

گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد

حالم شبیه حال پریشان ابرهاست

 

این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است

باران گمان مدار که پایان ابرهاست...



چهار شنبه 5 خرداد 1400برچسب:, :: 1:30 ::  نويسنده : مهدی        

يه تاريخاي خاصي تو زندگي ما ادما وجود داره که هر چقدرم دنيا با کاراش مشغولمون کرده باشه محاله فراموششون کنيم

…. مثل امروز ….
تولدت مبارک